کدوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:کدوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟, - 20:41


نويسنده nafas

 


مامانی تویی؟
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:مامانی تویی؟, - 20:33


نويسنده nafas

 


گربه شیطون
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:گربه شیطون, - 20:3

 

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه.
این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره…..

یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین. بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و
رودخانه و. .
خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.

یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره. مرده میپرسه: ” اون
گربه کره خر خونس؟” زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!

 

این گربه های ملوس واقعآ دوست داشتنی هستن، www.pixnaz.ir

 


نويسنده nafas

 


بارونه
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:بارونه, - 19:55

اولین جلسه ی کلاس بود، استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند،
رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد!
پرسید: واسه چی بارانه؟
دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون میومده !؟
یه نفر از ته کلاس داد زد : خوبه اون روز آفتابی نبوده !!!


نويسنده nafas

 


ناشناس
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:ناشناس, - 19:39

ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
-بله ،شما؟
-من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم .

شماره ناشناس بعدی :
-دوست پسر داری؟
-نه نه اصلا
-من دوست پسرتم ……واقعا که …
-عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
- خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….

عکس های جدید و خنده دار ایرانی


نويسنده nafas

 


دختر گل فروش
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:دختر گل فروش, - 19:21

                                                      رفتم نشستم کنارش بهش گفتم:واسه چی امروز نمیری گلات رو بفروشی؟گفت بفروشم که چی؟تا دیروز می فروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر.دیشب حالش بد شد ومرد..با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟گفت:بخرم که چی؟تا دیروز میخریدم برای عشقم.امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد گفت بگیر باید از نو شروع کرد...!تو بدون عشقت من بدون خواهرم...!


نويسنده nafas

 


نامردی
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:نامردی, - 18:50

پسری با دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه؟امروز میتونی بیای خونمون...مامانم نمیزاره با چه بهونه ای بیام؟پسره میگه:بگو میخوام برم استخر...دختر اومد خونه دوست پسرش...پسره میگه:تو که اومدی استخر پس موهات هم باید خیس باشه پس برو حموم و موهات رو خیس کن.     وقتی دختر میره حموم پسر یکی یکی به دوستاش زنگ میزنه...پسر ودوستاش یکی یکی میرن حموم به دختر...واخرین نفری که رفت حموم 1ساعت 2ساعت ....دیدن که خیلی دیر کرده...رفتن در حموم رو باز کردنند دختر و پسر هر دو رگشونو زدند وگوشه حموم افتادن و روی دیئار نوشته بود:                                                                                                                                                                      نامردا خواهرم بود


نويسنده nafas

 


دوستی
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:دوستی, - 18:17

دو دوست در بیابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد. دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: « امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد».
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند.
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روی سنگ نوشت:« امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد .»
دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:« چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟» دوستش پاسخ داد :«وقتی دوستی تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاک کند. ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند...»

AVIJEHsoft 135 590x418 عکس ها و تصاویر بافت سنگ و بافت شن و بافت تخته سنگ از شاتر استوک


نويسنده nafas

 


کفش های گاندی
ارسال شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:کفش های گاندی, - 18:12

عکس های کفش های مردانه جدید

روزی گاندی با تعداد کثیری از همراهان و هواخواهانش می‌خواست با قطار مسافرت کند. هنگام سوار شدن، لنگه کفشش از پایش درآمد و در فاصله بین قطار و سکو افتاد.

وقتی از یافتن کفشش در آن موقعیت ناامید شد، فورا لنگه دیگر کفشش را نیز درآورد و همان جایی که لنگه کفش اولی افتاده بود،انداخت.

در مقابل حیرت و سوال اطرافیانش توضیح داد:"ممکن است فقیری لنگه کفش را پیدا کند، پیش خود گفتم بک جفت کفش بهتر است یا یک لنگه کفش؟؟؟"


نويسنده nafas